۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

نامه ای به حسن (توافق ژنو)

سلام حسن جان،

پیامت را شنیدم. من هم به عنوان شهروندی از این جامعه می خواهم نظری مکتوب عرض کنم، شاید که راهگشا باشد. توافق ژنو در حد خود توافق خوبی بود. اگرچه نمی دانم منظور از آزادکردن پول برای مصارف دانشجویی اصولا چه معنیی میدهند اما محدود کردن برنامه خطرناک هسته ای ایران خوب است؛ نه اینکه ایران حق غنی سازی نداشته باشد، اما آنطور که این پروژه پیاده سازی می شود فقط خطر تشعشعات رادیو اکتیو برای مردم به ارمغان می آورد. راکتور آب سنگین اراک هم که بهتر است تعطیل شود. این راکتور بر مبنای تکنولوژی احد بوق فرانسوی ها ساخته شده و کسی نمیداند اگر از کنترل خارج شود چه می شود. از نظرم توافق هسته ای بیشتر از اینکه به نفع دول بیگانه و متخاصم باشد به نفع مردم است. تا اینجای کار، خیلی هم خوب و عالی. دست شما درد نکند.

ای کاش کار به همینجا خاتمه پیدا می کرد. جنابعالی به درستی فهمیدید که در این فرصت ۶ ماهه، با دست روی دست گذاشتن کاری به پیش نمی برید. در این شش ماه باید حداکثر منافع دول غربی و متخاصم به کشور جذب شود تا قدرت چانه زنی بالا برود. آفرین که در داووس این شرکتهای مغرور دو ریالی که شهره خاص و عام هستند دعوت به همکاری شدند. اما چیزی که کمتر توجه می کنید مسائل سیاسی داخلی کشور است که پا جای محمود گذاشته اید و حرف های صد من یک غاز می زنید. باز دست شما درد نکند از گشایشهای نصفه و نیمه فرهنگی، اما دخالتهای وزارت اطلاعات و موازی کاری های سپاه باید بساتشان جمع شود و بروند پی کارشان. مطبوعات حرف بزنند و بخاطر یک کلمه «کلاغ سیاه» گفتن به چادر تخطئه نشوند. سخن اقلیت و اکثریت جامعه مجال بیان پیدا کنند تا در مطبوعات منعکس شوند. نه فقط شریعتمداریها، که به قول شما بی سواد هم هستند، هر چه می خواهند بار جامعه کنند. سرمایه گذار امینت میخواهد. فقط حرف جامعه می تواند مسئولین پاسخگو بوجود بیاورد تا اعتماد سازی شکل بگیرد. یک مشت حرف پوپولیستی از شما و جناب ظریف که نشد اصلاحات سیاست داخلی.

آخر توافق ژنو سیاه است. چه خوشتان بیاید چه نیاید. تا حرف جناح تندرو برو دارد و گوش عالی ترین مقام کشور ناشنوا، پایان کار مثل پر کلاغ سیاه است. زندانیان سیاسی باید آزاد شوند و محصورین آزاد. قوه قضاییه آری از دروغ و محاکم همه علنی شوند. آنوقت ببینید چه کارزاری که اتفاق نیافتد.

قربانت. رهگذر

۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سه‌شنبه

ملتِ در صحنه


تجربه انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ این نکته را به حاکمیت آموخت که تا چه حد حقله های صالحین نا کارآمدند. آن چیز که کارآمد است همانا بازگشت عقلانیت و بها دادن به سرمایه های اجتماعیست. تنها در چنین حالتیست که جریانهای اجتماعی همچون رودی خروشان جاری شده و کشور را جزعی از وجود خود می شمارند. زمانی که ملت خود به درستی حق خود را تشخیص بدهند و راه را پیدا کنند دیگر هیچ قدرتی نمی تواند آنها را از رسیدن به حقی عقب نگاه دارد.

ما به روحانی رای دادیم تا صدای خفته در گلویمان را فریاد کنیم. و چه خوب این کار را کردیم تا حسین شریعتمداریها آنچنان به خود بلرزند که تحلیل هایشان بچه گانه تر از همیشه به نظر برسد. اما ما، فرزندان جنبش سبز، حتی برای نااهلانی چون شما نیز حق حقوقی قائلیم و به آنها احترام می گذاریم اگرچه موافقتان نیستیم.

واقعیت امر این است که روحانی مشکلات زیادی پیش روی دارد و ما نیز وظیفه داریم که او را همراهی کنیم و عقل و منطق را توشه راه خویش قرار دهیم. دلیل محکمه پسند بیاوریم تا پیش برویم. با تمام اینها نباید خواسته هایمان را از یاد ببریم. ما به روحانی رای ندادیم تا از شخص حمایت کنیم، ما به عقلانیت رای دادیم تا آن را پیش ببریم و جایگزین بی منطقی کنیم. منظور من گذر از اعتدال نیست، نه اشتباه نکنید، ما باید به حد اقلها اتکا کنیم تا به حداکثرها برسیم.

برای نیل بدین امر می بایست همواره «در صحنه باشیم»! «مردم باید همواره در صحنه باشند» چقدر سخن آشناییست. اینها سخن های سنجیده ای هستند و باید قدر این نقشه راه را بدانیم. نباید صحنه را خالی کرد! باید همواره حضور جنبش سبز احساس شود و مطلباتش فریاد شود. روز قدس، ۲۲ بهمن و مناسبتهای دیگر. تمام اینها مال ما نیز هستند و «باید» از آنها استفاده کنیم تا مطالبات خویش را فریاد کنیم. این تنها راه «در صحنه» بودن است! زین پس «مامور شعار» تمام ایرانیان هستند.. دیگر بلندگو نمی خواهیم.

به امید ایرانی آباد همراه با آزادی بیان

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

پیشنهاد برای نوعی مبارزه مدنی

نزدیک به سه سال از کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری می گذرد. اگرچه هنوز می توان جنبش سبز را زنده دانست اما چندان اثری در زندگی مردم بازی نمی کند. تلاشهایی برای فشار به حاکمیت انجام گرفت، نظیر سه شنبه های اعتراض، که از نظر من چندان موفقیت آمیز نبودند. برد برخی دیگر از تلاشها نیز بیش از فضای مجازی نبود. در خوش بینانه ترین حالت من گمان نمی کنم بیش از۵ هزار فعال اینترنتی سبز داشته باشیم. لازم به ذکر است که منظور از فعال اینترنتی سبز فردیست که اقلا اخبار مملکت و جنبش سبز را جدی دنبال کند. اینان اگرچه بسیار زحمت کش هستند اما برد گفتارشان زیاد نیست. در نهایت فعالیتهایشان در چنبره خودشان خلاصه می شود.

به اعتقاد من در شرایط کنونی تنها ابزارهای فشاری مفید فایده خواهند بود که هم قانونی باشند و هم قابلیت اتصال به شبکه های اجتماعی موجود دیگر را داشته باشند. ساختن شبکه اجتماعی مورد نظر خودمان در شرایط کنونی بسیار دشوار است پس یکی از راه حل های موجود می تواند استفاده از شبکه های اجتماعیی باشد که وجود دارند ولی ما چشممان را به روی آنها بسته ایم.

پس از آهنگ «نقی» شاهین نجفی، موجی از دست به دست شدن استفتا را کشور و در گفتگوهای روزانه در شرکت، تاکسی و اتوبوس شاهد بودیم. این رخداد نشان دهنده یکی از چالشی ترین موضوعات نظام اسلامی باشد. از آنجا که خیلی افراد اعتقاد دارند که نظام کنونی قوانین موجود کشور و یا حتی شرعیت اسلام را رعایت نمی کند چرا از این چالش استفاده نکنیم؟

می توان شماره تلفن، آدرس پستی یا آدرس پست الکترونیک مراج تقلید را استخراج کرد و روزی در هفته را «روز استفتا» نام گذاری کنیم. در این روز همه سوالی در مورد موضوعی واحد از تمام مراجع، حتی آیت الله خامنه ای*، بپرسیم. این سوال می تواند یک سوال واحد در مورد اصول اسلام و یا موضوعات شیوه برخورد با مردم تحت حکومت شارع اسلامی باشد.  

اولین استفتا می تواند چیزی شبیه این باشد: آیا زندانی کردن افراد تحت شرایطی که محاکمه نشده اند، جرمشان مشخص نیست و از حقوق قانونی خود برخوردار نیستند شرعا جایز است؟

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

آزاد اندیشی

وقتی خبرهای هفته گذشته را مرور می کردم به خبری از مراجع برخورد کردم که در نوع خودش جالب می نمود. وجود کتابهایی که حاوی اشاره به وهابیت و اسلام سنی در نمایشگاه کتاب وجود داشت رنگ از رخسار برخی مراجع آنقدر برده بود که شاید یکی از شدیدترین و بی پرده ترین انتقادهایشان را نثار دولت اقتدارگرا و مورد تاییدشان کردند.

سخن در باب چرایی این انتقادات بسیار زیاد است. اما مدتی به این مساله فکر می کردم که سیاستهای تبلیغاتی شیعی و شیعه گری در این ۳۳ سال آیا اینقدر ضعیف بوده است که یک مسلمان شیعه با خواندن جملاتی می تواند به راحتی منقلب شود؟ و آیا با محدود کردن علم «مطلب» می توان مذهب یا هر اندیشه ای را گسترش داد؟ آیا می توان رندانه از چنین تفکری انتظار آزاد اندیشی داشت؟ من که فکر نمی کنم.