۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

تحریمیها

پس از جوابیه مسعود بهنود، به این فکر افتادم که شاید در پست قبلیم در باب مسعود بهنود منظور وی را درست درک نکرده بودم. اگرچه احساس می کنم برای راضی نمودن خودم به دنبال درک بهتری از سخنان او هستم. چه بسا فردی که سالها در حال نگارش و روزنامه نگاری است قطعا سخنانش از من شیوا تر و رساتر می بایست باشد.

برداشت جدید من از سخنان او چنین است:
به هرحال تبلیغات حکومتی آنقدر پر قدرت است که بتواند خیل عظیمی از مردم را به صحنه انتخابات بکشاند. گروهی از ترس رای می دهند و گروهی دیگر گرفتار در تبلیغات خواهند شد و رای انداخته شده در صندوق به ۶۰ درصد واجدین شرایط خواهد رسید.
در نقد سخن بالا دیگر نمی خواهم بنویسم. به هر حال هرکس عقیده و نظری دارد. اما نکته ای که اکنون نظرم را به خود جلب نمود نفس خود انتخابات است. انتخاباتی که قریب به ۳۰ سال است در کشور ما برگذار می شود. با نگاهی گذرا به انقلاب ۵۷، شاید تنها دستاورد قابل تامل رسیدن به برگزاری انتخابات بود. اما سوال مهمی اینجا مطرح می شود. آیا مردم ما توانسته اند پس از پرداخت هزینه های بسیار در سال ۵۷ از دستاورد آن استفاده کنند؟

همیشه پس از رویداد یک انقلاب مردم باید حضور خود را در صحنه تداوم بخشند تا مسیر اصلاحی مورد نظر خود را تحمیل کنند. اگر در چنین شرایط حساسی مردم شانه خالی کنند دیگر دستاوردهای انقلاب به تاراج خواهد رفت و باعث سواستفاده افراد قدرتمندتر خواهد شد. تا آنجا که خاطر من یاری می کند همواره افراد بسیار زیادی وجود داشته اند که انتخابات را تحریم می کرده اند. بدین صورت حتی از حداقل ثمره انقلاب نیز استفاده نشد. شاید با نگاهی کمی رادیکال تر این نتیجه را بتوان گرفت که وضعیت فاجعه بار کنونی ایران میوه از دست دادن چنین فرصتهایی باشد.

تحریمی ها بر این عقیده بودند که در انتخابات تقلب می شود و نباید در آن شرکت کرد. در صورتی که در واقع نمی توان تصور کرد که تمامی انتخاباتهای برگزار شده در این ۳۰ سال تقلبی بوده است. با کمی مطالعه تاریخ ۳۰ سال اخیر به راحتی می توان به این نتیجه رسید که مردم ما از فرصتهای به دست آمده به بدترین وجه ممکن استفاده کردند.

با حضور گسترده مردم در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ حاکمیت به چنان حقارتی افتاد که با اعلام آمارهای کودکانه دست به یک آمار سازی گسترده زد. کاری که به ادعای بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری رجایی هم اتفاق افتاد. گرچه حتی با ادعای بنی صدر نیز موافق نیستم.

قصد من در اینجا تنها واکاوی یک «چرا» بود. چرایی که شاید زندگی من و امثال من را زیر و رو کرد.
Perhaps

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر