۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

نقدی بر شورای هماهنگی

شورای هماهنگی راه سبز امید شورایی است که پس از حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی اعلام موجودیت کرد. راه حل خوبیست اما به نظر من درست مدیریت نمی شود.

یکی از نکات قوت این شورا همان نزدیکی به میرحسین موسوی و مهدی کروبیست. کسانی که به اشارتی از آنها مردم به خیابان ها سرازیر می شوند. در ابتدای کار اگرچه مقبولیت چندانی نداشت اما آرام آرام به نظر می رسد که در حال کسب اعتبار است. اگرچه سرعتش بسیار کند چه بسا دیدن موفقیتش کفاف عمر ما را نخواهد داد. یکی از ضعف های عمده این شورا به نظر من سخنگوی آن است. امیرارجمند اگرچه اسم خوبی دارد اما سخنگوی بدی است. بلاغت گفتار ندارد و گنگ حرف می زند. شورایی که نمی تواند اعضایش را معرفی کند حداقل باید سخنگوی خوبی داشته باشد تا اینقدر دافعه اش زیاد نباشد. به شخصه از حرف های امیرارجمند خسته می شوم و توان شنیدن حرفهایش را بیش از چند جمله ندارم. نه آرامش دهنده است نه محکم.

نکته بعدی راجع به این شورا، عدم کارایی آن است. شورایی که فقط حرف بزند - آن هم به کیفیت اشاره شده در بالا - واقعا چه ثوابی دارد؟ تحرکات این شورا بیش از چند موضع گیری و تعدادی فراخوان ضعیف چیز بیشتری نبوده است. از نظر من چهار راهکار ابتدایی برای خروج از این وضعیت اسفبار می تواند بدین شرح باشند:

- تغییر سخنگو. جایگزین کردن امیرارجمند با کسی که حرفهای تکراری و خسته کننده نزند. مسلط باشد و شخصیتی کاریزماتیک تر داشه باشد. مطمئنا در جنبش سبز آدمهایی با چنین خصوصیاتی یافت می شود.

- استفاده از پتانسیل های موجود در جنبش سبز. هنرمندان فراوانی در جنبش وجود دارند تا کلیپ های زیبا، پوسترهای جذاب و نوشته های با کیفیت تولید کنند. حتی می تواند یک وبسایت وب ۲ داشته باشد تا مردم عادی در مطلب سازی آن نقش داشته باشند. بالاترین سایت خوبیست اما برای یک جنبش ساخته نشده است.

- خارج شدن از محدوده یک شورا. اینکه چند نفر دور هم بنشینند و بیانه بنویسند و مصاحبه کنند به نظر من هیچ دردی را دوا نمی کند. باید در کنار این مسائل به عمق جامعه نفوذ کرد تا از مردم قدرت بگیرد. رسیدن به عمق جامعه هم با تشکیل هسته هایی ساختار یافته در بین اقشار مختلف اهم از کارگران، معلمان و غیره امکان پذیر است. این هسته ها نیاز ندارند همدیگر را بشناسند. هزاران نوع ساختار اجتمایی برای این نوع هسته ها وجود دارد.

- اعلام خط قرمزها را متوقف کند. مردم ما از خطوط قرمز خسته شده اند. بگذارید خطوط قرمز را خودشان بفهمند و رعایت کنند. در هر مصاحبه آقای امیرارجمند اینقدر «ما خطوط قرمزی داریم» را تکرار می کند که آدم یاد استالین می افتد. خطوط قرمز تعریف شدنی نیست و می بایست مردم خود درک کنند که چه چیزی خوب است و چه بد. خط قرمز چیزی نیست که بتوان آن را کشید. آن هم در سطح یک جامعه بزرگ با انواع و اقسام تفکر.

تغییر ماهوی در این شورا می تواند قدمی موثر در بهبود وضعیت انفعالی جنبش سبز باشد. امیدوارم روزی شاهد این باشیم که مردم خود را در سرنوشت خود شریک بدانند. عصر دنباله روی از یک رهبر خاص دیگر سرآمده است. میرحسین زمانی که گفت من یک عضو از جنبش سبز هستم این موضوع را درک کرده بود.

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

دلیران سرزمین من


روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود. آنهایی که هستی خود را در لابلای دیوارهایی نهاده اند که حال از شرافت سخن می گویند. دیگر آنقدر درد دارند که از شمارش خارج شده است. اکنون زندگی خود را در اعتراض به انبوهی از نا ملایمات در مجاورت دره مرگ قرار می دهند تا تاریخ بداند که آبروی کیست که بر باد رفته است. مردمان قضاوت خواهند کرد قصاوت قلب تا چه حد می تواند زننده باشد و زشتی تا چه عمقی قدرت نفوذ خواهد یافت.

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

نیاز به عنوان نیست

«یک مقام امنیتی در سپاه پاسداران گفته است که ۱۰ رمال در همدان بازداشت شده اند.» 

باید به حال مملکتی گریست که نیروی امنیتی و نظامیش در به در دنبال فالگیر و رمال می گردد. بدتر اینکه به عنوان سند افتخار نیز آن را مطرح می کند.
The Nva

پارادوکس توکلی

نماینده مردم تهران مدتیست که پشت سر هم از دولت کودتا انتقاد می کند. آمارهایش را زیر سوال می برد. او را به سخره می گیرد و یک یک معاونین احمدی نژاد را دزد و سابقه دار خطاب می کند. حتی می گوید مردم خود می دانند که دولت وعده های بی پاسخ و دروغ می دهد. اصلا کاری به کار واقعیت ندارم. کار به شخص توکلی دارم.

توکلی همان کسی است که از انتخابات مهندسی شده ۲۲ خرداد حمایت کرد و مخالفان را فریب خورده نامید و شعار مرگ بر موسوی سر داد. آقای توکلی عزیز شمایی که اینقدر انتقاد دارید همان مردم با کمالات و فهیم شما آیا اینقدر احمق بودند که به چنین فردی که خون به جگرشان کرده است رای بدهند؟ نظر شما با توجه موضع گیریتان در قبال جنبش سبز از یک حالت خارج نیست. مردم به محمود احمدی نژاد رای داده اند. به گندی که به کشور زده است رای داده اند. به رشد اقتصادی صفر ایشان رای داده اند. به طرح تورم اقتصادیش رای داده اند. به معاونین دزد و سابقه دارش (به اعتقاد شما) رای داده اند. حالا که ملت از چنین چیزهای لذت می برند و همه انقلابی به پای صندوق رای می روند تا به باور شما او را برگزینند، دیگر شما چرا جوش می زنید و قیافه عالمانه می گیرید؟ چرا همچنین که ادعای نمایندگی مردم را دارید به رایشان احترام نمی گذارید؟

به مصلحت رفتار کردن همان دروغگوییست به بیانی دیگر. هر چقدر بیشتر مصلحت بدانی بیشتر دروغ می گویی. اصلا مصلحت، مصلحت می آورد. اینقدر در مصلحت گیر می کنی که برای فرار از مصلحت مجبوری مصلحت بدانی تا از گیرش خارج نشوی.

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

خواب در آتش

تکیه زده بود بر صندلی چوبی مندرسش. گهواره وار تکانش می داد تا با صدای شیرین جیرجیرش ترانه ای زمزمه کند. ابروان جو گندمیش را آرام صاف می کرد و به گذشته خیره بود. کتابهایش به مرور در ذهنش ورق می خوردند. تصاویرشان انگار از همیشه همیشگی تر می شدند. سیاه و سفید با کنتراست بالا. وسط جنگل. قانون شکن نبود. قانونگذار را به تنگ آورده بود. آنان تناب دار خویش را با دار زدن او می جستند.
Were
Bbafnd

نگران

استفاده از سعی و خطا در مواردی اصلا بد نیست. حداقل یک استراتژی برای حل مساله است. اما وقتی از پیامدهای این سعی نتوان نتیجه را آزمود دیگر نمی توان از آن به عنوان استراتژی نام برد. با تحلیل رفتاری حکومت ایران در چند سال اخیر می توان به سادگی نتیجه گرفت که دیگر حتی ایستادن با عصای استراتژی سعی و خطا نیز از نظر مسئولین مملکتی دور شده است. استراتژی به «سعی و سعی» تغییر یافته است. وقتی رئیس بانک مرکزی بی پروا می گوید قیمت ارز را بالا بردیم تا تست کنیم واقعا نشان دهنده این است که دیگر استراتژی برای اداره مملکت وجود ندارد. این می تواند از تهی شدن حکومت از کارشناسان خبر دهد. سخنانی به این سخیفی کم در بین دولتمردان زده نمی شود. 
The situation is much more than the things that you think is alarming.

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

مرز کور

سالهاست از خواندن کامنت های وب سایتها عصبی می شوم. زمانی بوی تعفن این تفکر بیشتر می شود که مطلب کمی سیاسی یا مذهبی شود. انگار فارسی زبانان به چندین قسمت تقسیم شده اند و هریک از گروه دیگر چنان کینه ای به دل گرفته است که تا خونش را نریزد دست بردار نیست. ما یاد نگرفته ایم که وجود تفکر دیگری را تحمل کنیم و به چرایی مخالفت خود فکر کنیم. آن را به زبان آوریم و تحلیل کنیم. کینه شبیه سرطان است. رشد پیدا می کند و تمام وجودت را تسخیر می کند. ناگاه چشمانت را می بندی و خط قرمز می کشی.

شاید مرزبندی های بی دلیل بتواند توضیحی بر این شیوه گفتار باشد. منافق، مجاهد، حزب الله، سلطنت طلب و ... اینها همه مرزهایی هستند که من و تو کشیده ایم. دیگری را هل داده ایم و در کوچه بن بست گیر انداخته ایم. از او کاری ساخته نیست جز پایداری تا آخرین قطره خون. انگار دیگر با تفکر او مشکلی نداریم. تنها باید نابود شود.

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

قضاوت تحمیلی نیست

امروز دادستان تهران در اظهار نظری بیان کرد «ما پس از مرگ [هدی صابر] به کالبدشکافی تاکید داشتیم تا فوت این فرد مانند فوت هاله سحابی به کشور هزینه وارد نکند. جسد دو روز قبل به پزشکی قانونی منتقل شد و روز گذشته پس از معاینات به خانواده تحویل و دفن شد.» و همچنین گفت: «دشمنان بدانند که اینگونه نیست که بتوانند جرم‌های ناکرده را همواره به گردن ما بیندازند».

به نظر می رسد دادستان محترم به دلیل رسانه ای شدن مرگ هاله سحابی ناراحت است نه به خاطر کشته شدن او که یک شهروند بود. اول، برای من قابل باور نیست که در خانواده ای هنگام مراسم درگذشت پدر، دختر فوت شود و به دنبال این باشند که همان شب کلک قضیه را بکنند و جنازه تازه را زیر خاک کنند. بد تر از آن اینکه از کالبد شکافی نیز صرف نظر کنند. دوم، وظیفه شما موشکافی پرونده این دو مورد جنایت است. جناب دادستان عزیز شعور آدمیزاد بالاتر از قبول حرفهای بی سر و ته شماست.

دشمن شما کسی نیست جز کردار و عملکرد شما در جایگاهی که مسئولیت دارید. از دید ناظر بیرونی، فردی در ظهر روز تشیع جنازه پدرش کشته (فوت) می شود و شبانه تحت تدابیر شدید امنیتی به خاک سپرده می شود. جنازه پدرش حتی تا سر کوچه اجازه تشییع  نمی گیرد، عکس پدرش را از دستانش می ربایند و پاره می کنند. در روزی دیگر فردی که در زندان به مدتی طولانی در «بازداشت موقت» است اعتصاب قضا می کند و بجای رسیدگی کتک می خورد و فوت می شود. این مطالب گفتنشان هم دردناک است و باور کنید نیاز به داشتن هیچ علمی ندارد. قضاوت تحمیلی نیست.

۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

حمید سجادی در قامت وزیر

حمید سجادی را از نزدیک دیده ام. اون قدیمها. بچه بودم و دوست داشتم بدوم. حمید سجادی یکی از تنها ورزشکاران دو و میدانی بود که سالها می دوید. در تمام این سالها همیشه در ایران اول می شد و سعی می کرد رکورد خودش را بشکند. آخر کسی غیر از خودش نبود. الان نمی دانم رکوردهایش همچنان پایدارند یا نه. آن زمان انسان ساده ای بود. کار خودش را می کرد و در فکر چیز دیگری نبود. امروز عکسش را که دیدم نشناختمش اما به نظرم آمد چهره اش با همکاران احمدی نژاد متفاوت است. نامش را که خواندم «حمید سجادی قهرمان دو و میدانی» کمی خشکم زد. مطمئنم که جبر زمانه او را وزیر کرده است. آدم خوبی بود. تصویری که از او در دوران بچه گیم دارم با صدارت در دولت کودتا زمین تا آسمان متفاوت است. امیدوارم روی احساس ما را زمین نیاندازد و برای ورزشکاران و جوانان این مرز و بوم کاری کند. می دانم ساده لوحم.

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

قشون کشی خیابانی

امروز قرار است در تهران طرح «برخورد شدید» با بد حجابان اعمال شود. طرحی که تقریبا هر ساله در ابتدای فصل گرما اعمال می شود و بیش از ۲ هفته به طول نمی انجامد. پس از ۲ هفته معمولا برخورد دیگر آنقدر شدت ندارد اما همچنان تا مدت زمانی ادامه دارد.

پس از کودتای ۲۲ خرداد، تاریخ برخورد شدید با بدحجابان بجای هفته اول یا دوم اردیبهشت به حوالی ۲۲ خرداد منتقل شده است. انگار حکومت از اینکه بی دلیل نیروهای خشنش را به خیابان بیاورد و مورد تمسخر مردم قرار بگیرد ناراحت است و به همین جهت دنبال دلیل سازی می گردد. این دلیل سازی معمولا به شکل مانور پلیس گرفته تا گشت های ارشاد ظهور پیدا می کند. انگار می خواهند بگویند ما این روزها بخاطر جنبش سبز بیرون نیستیم. به هر حال مانورهای شهری اینچنینی اساسا زشت و کریه است و می تواند مصداق بارز ترس حکومتی باشد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

سوالهای حزب الله از جنبش سبز


چندی پیش در پی پیشنهاد وبلاگ ارزشی آینده از آن حزب الله، امکان گفتگویی ما بین وبلاگ نویسان منتقد وضع موجود و حامیان حکومت فعلی فراهم شد. گرچه من دلیل این پیشنهاد را رفع کدورت و چیزهایی از این دست نمی دانم. با توجه به نظر آرمان امیری در وبلاگ مجمع دیوانگان، من نیز در پی پاسخ گویی به سوالات این وبلاگ نویس ارزشی می پردازم. تمام پاسخ ها صرفا برداشت شخصی من است.

۱- لطفا “جنبش سبز” را برای من دقیقا تعریف کنید؛ و بفرمایید از میان گروه‌های بسیار متفاوت و متناقضی که هم اکنون مدعی جنبش سبز هستند، مشخصاً با کدامیک مخالفت دارید و آنرا داخل در جنبش نمی‌دانید؟ چرا هرگز این جنبش به حمایت رژیم جنایتکار صهیونیستی از خودش پاسخ نداد؟ و صراحتاً بفرماید نظر “جنبش سبز” در خصوص تفکرات امام راحل و بارز‌ترین آنها یعنی ولایت فقیه ؛ چیست؟

جنبش سبز تعلق به گروه خاصی ندارد. تنها مردم هستند که مدعی جنبش سبز هستند و چسباندن چنین جنبشی به طیف یا گروه خاص جفا به حقیقت یابی و زندگیست. من گمان نمی کنم که در خصوص این جنبش نیاز به بیان نقطه نظرات شخصی و بیان اختلافات شخصی باشد. از آنجایی که جنبش سبز زاییده یک انتخابات است، می بایست به انتخاباتی آزاد نیز ختم شود. انتخاباتی که در آن گزینشی وجود نداشته باشد تا هر گروه و ملتی بتواند در آن شرکت نماید. بدین طریق گروهها و تفکرات متفاوت می توانند گرد یکدیگر جمع شده و هر کدام کرسی و صندلی داشته باشند.

دموکراسی بر خلاف دید بسیاری از دوستان حکومت تفکر غالب بر جمامعه نیست. بلکه زاییده این تفکر است که حتی گروههای کوچک و اقلیت نیز قادر به بیان دیدگاههای خود باشند. بدین ترتیب اعلام نظر در مورد تفکرات امام یا نظریه ولایت فقیه عملا سوالی انحرافی و بی ارزش است. چرا که با شخص گرایی عملا حقوق دیگران ضایع می شود.

اینکه ادعایی بدون اثبات مطرح می شود و طرف سوء ظن را در فشار بگذاریم تا آن را نفی کند مغلطه است. اگر ادعایی دارید مبنی بر حمایت اسرائیل از جنبش سبز آن را ثابت کنید. دلیلی ندارد جنبش سبز به ادعایی که ثابت نشده است اعتنا کند. دادگاهی علنی تشکیل دهید، دلیل بیاورید، هیات منصفه بی طرف قضاوت کند. آن را همه می پذیریم. 

۲ـ جناب آقای میرحسین موسوی و سایرین، قوانین انتخاباتی ایران بخصوص فرآیند اعتراض به نتایج را قبول داشتند یا خیر؟ اگر بله، (که با توجه به شرکت و امضاء برگه‌ی ثبت‌نام، قاعدتاً برمی‌آید که قبول داشتند)،‌ چرا قواعدِ (درست یا غلط ِ)بازی  که خودشان پذیرفته بودند را برهم زدند؟ و اگر خیر؛ چرا در فرآیندی که آنرا قبول نداشته شرکت کردند و ادعای هیچ‌گاه اثبات نشده‌ی تقلب در آنرا بهانه‌ایی برای کارهای بعدی قرار دادند؟

در مورد این موضوع، آرمان عزیز مطلبی را نوشته اند که بسیار کامل و مستدل است. شما را به خواندن آن تشویق می کنم. تنها به گفتن این نکته بسنده می کنم که کسانی که حتی به انتخابات نیم بند خود نیز پایبند نبودند حکومت بود. 

۳- از جدی‌ترین نقد‌هایی که شما و دوستانتان متوجه حکومت می دانید، نقد‌های اقتصادی است.سوال اینجاست که اگر اقتصاد در تصمیم‌گیرهای سیاسی برای شما موضوعیت دارد،چگونه نگاه کارگزارانی راست را با نگاه چپ میرحسین پیوند می‌دهید و چگونه از خاتمی که جهت گیری مشخص اقتصادی به اذعان کارشناسان اصلاحات، نداشته است حمایت می‌کنید؟ آیا انتقاد اقتصادی صرفاً بهانه‌ای برای تخریب حکومت نیست؟ نگاه‌های به شدت غیرکارشناسی آقای کروبی به اقتصاد را به خاطر دارید؟ اقتصاد در قضاوت شما نسبت به مسائل سیاسی نقش دارد یا ندارد؟ اگر دارد چرا اینچنین بین این چند نگاه صددرصد متفاوت سرگردان هستید؟

خاطرم نیست که «کارشناسان اصلاحات» چه موقع سیاستهای دولت خاتمی را زیر سوال بردند. تا آنجایی که بنده یادم است، کشور با فروش نفت بشکه ای ۱۰ دلار از واردات گندم بی نیاز شد. و چه گواه بهتر از این. اقتصاد از این جهت مهم است که با زندگی تک تک افراد جامعه پیوندی نزدیک خورده است. مبانی اقتصادی و راهکارهای فرهنگی شکل دهنده اجتماع است و باعث پویایی یا کسالت یک جامعه می شود. سیاست یک علم مجزا نیست و تحت تاثیر المانهای متفاوت اهم از اقتصادی، فرهنگی، مبادلات برون مرزی و غیره است. نمی توان چنین مسائلی را از یکدیگر جدا دانست. به شخصه با نگاه آقای کروبی موافق نیستم. زیرا به نظرم علمی نبود. سیاست های آقای احمدی نژاد در مقابل نه تنها علمی و کارشناسانه نبود بلکه تهاجمی و غیر صادق بود. در آخر من دلیلی نمی دانم تا از شخص دفاع کنم. تنها همانطور که گفتم دولت خاتمی دولتی بود که از نظر اقتصادی و تا حدی فرهنگی کارنامه درخشانی دارد. 

۴ـ یکی دیگر از نقد‌های جدی شما به حکومت، بحث سرکوب ، ارعاب و برخورد‌های خشن است. و بسیار شنیده‌ایم که دوستان شما می‌فرمایند، این حکومت آنقدر جنایت کرده که هیچ راه مسالمت آمیزی باقی نگذاشته است. ضمن محکوم کردن اینگونه برخورد‌ ها؛ سوال این است که به فرض صحت تمامی ادعاها،‌ چرا کمتر از یک دهم این اتفاقات در عقب مانده‌ترین کشور‌های منطقه، باعث بروز انقلاب و ایستادگی مردم و جوانان در خیابان‌ها، مقابل توپ و تانک و مسلسل و جنگنده‌های حکومت می شود ولی در ایران با وجود به قول شما تکرار این وقایع خشن و بازتاب گسترده‌ی آن توسط رسانه‌های جمعی، شاهد حضور گسترده و ایستادگی بیشتر از ۲۴ ساعت جنبش ، نمی‌باشیم؟ چرا فراخوان‌های اخیر مکرراً با شکست مواجه می‌شود؟ آیا این نمود بارز عدم جایگاه مردمی این جنبش در بین مردم نیست؟‌

به اعتقاد من مردم ایران به دنبال چنین انقلابهای خونینی نیستند. مردم ما دو سال تمام ایستاده اند. در ۲۵ بهمن گذشته زمانی که حکومتیان در خیال خام خود جنبش را خفه کرده بودند، در جوی به شدت امنیتی و حکومت نظامی با جمعیت عظیمی از مردم روبه رو شدند تا به خیال دروغین خود پی ببرند. اساسا حرف عدم ایستادگی بیش از ۲۴ ساعت قابل پذیرش نیست. نوع حرکت متفاوت است. تمام امور را نمی توان تنها از یک زاویه دید و مقایسه کرد. مردم ایران تا کنون چنین حرکتهایی را زیاد داشته اند که آخرین آنها به سال ۵۷ باز می گردد. مردم به این نتیجه رسیده اند که چنین حرکتهایی تنها عنان را نسیب گروهی می کند که قدرت و درنده خویی بیشتری دارد. بیشتر توانایی اعدام دارد و کمتر گوش شنوا.

۵- لطفا بدون انکار واقعیت و پرهیز از نظریات شاذی مانند “ساندیس” و یا “فریب حکومت و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم”،‌که در واقع توهین به شعور ملت مظلوم ایران محسوب می‌شود، بفرمایید نظر شما راجع به قیام میلیونی ایرانیان بر علیه جنبش سبز در ۹ دی و ۲۲ بهمن چیست؟

راهپیمایی ۹ دی یک راهپیمایی مهندسی شده بود. زمانی که راهپیمایی توسط حکومت سازماندهی شده باشد، ادارات بسیج شده باشند، سربازان پادگانها و هزار یک ارگان رسمی و غیر رسمی در پی جمع آوری نیرو برای پر کردن خیابانها باشند چطور اسم قیام را می توانید بر آن بگذارید؟! چه بسا در بیان میلیونی بودن آن نیز بحث وجود دارد. مگر اینکه جمعیت سازماندهی شده در شهرستانها را نیز جمع کنید. در تهران که میلیونی نبود (در آنجا حضور داشتم). در مورد این راهپیمایی بیشتر احساس می شد که قبل از انجام آن متنهای خروجی تنظیم شده بودند تا با واقعیت منطبق باشند.  در این بین نقش صدها رسانه ریز و درشت و برچسبهای تبلیغاتی بر در هر کوی برزن و اتوبوسهای شرکت واحد به کنار. صرف هزینه های میلیاردی جهت جمع آوری نیرو را نمی توان قیام نامید. خارج از این حتی با مقایسه فیلمهای موبایلی و غیر حرفه ای مردم عادی با دوربین های پیشرفته صدا و سیما و لنز های چشم ماهی عکاسان خبرگزاریهای دولتی (خصوصی که به حمدالله نداریم) به نتایج خوبی خواهیم رسید.

Sshy
Between the use of media is it that people give less to the side Ndaznd
No Dlh
Trump received billions of Green leaders from outside the country Friday, and the information minister claimed that the memories are still not forgotten.

روزی تاریخی



وقتی موج نفرت جامعه ای را فرا می گیرد دیگر هیچ قدرتی توان ایستادگی در برابر این توفان را ندارد. باور ندارم اوضاع ایران بی صدای امروز آرام است. مردم دیگر با یکدیگر مهربان نیستند، خشن اند، گرچه می دانند مشکل طرف مقابل نیست. این زنگ نمی تواند زنگ صلح و آرامش برای یک حکومت باشد. زنگ خطر است. زمانی که مردمی خشمگین و نامهربان در یک گروه قرار گیرند. دیگر قدرت ریش بی ریشه و تفنگ ژ۳ و لباس شخصیان چاق و چله کاربردی ندارد. فردا سالروز به کما رفتن جامعه ای امیدوار است. بیماری که حال و هوای مردن ندارد.
Someone

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

مسعود بهنود کجاست؟

همیشه برای من مسعود بهنود کسی بود که جزئیات از نظرش پنهان نمی شدند و سعی در بررسی آنها داشت. اما امروز دیگر چنین نظری ندارم. انگار مسعود بهنود در خاطرم از عرش به فرش افتاده است. تصویر چنین موضوعی جایی رخ نداد الا برنامه صفحه دو آخر هفته بی بی سی فارسی.  
موضوع برنامه انتخابات ۹ ماه آینده مجلس ایران بود. انتخاباتی که از جهاتی یکی از حیاتی ترین انتخابهای جمهوری اسلامی است. البته نه از نظر مردم.
در این برنامه مسعود بهنود و آقای برزین مهمانان درون استدیویی و آقای رهبر از کوالالامپور مالزی بودند. تقریبا رهبر از میانه برنامه به بحث وارد شد. پیش از آن مسعود بهنود و برزین هندوانه ها را پیاپی رد و بدل می کردند. البته نقدی نیست. هرکس نظری دارد و نه عیب است نه عار. مسعود بهنود بر این عقیده بود که انتخابات پیش رو تنوری داغ و جوشان خواهد داشت. استدلالش هم خط بطلان کشیدن به اختلاف موجود میان آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد بود. از دید او اختلافات پیش آمده ما بین «رئیس جمهور» و مجلس است. مردم هم که مطابق معمول رای می دهند. به نظر می رسد که آقای بهنود فراموش کرده بودند که اختلاف میان محمود احمدی نژاد و مجلس چیز جدیدی نیست که اتفاق افتاده باشد. بارها طی این ۵-۶ سال اخیر اختلافهای شدید صورت گرفته است و اختلافات جدید که منجر به زندانی شدن نزدیکان احمدی نژاد شد را کاملا عادی جلوه داد. بعد از آن نوبت به برزین رسید تا تحلیلی بسیار جالب ارائه کند. او جامعه ایرانی را از دید گروه احمدی نژاد سه تکه کرد «۳۰٪ بالای جامعه هستند و کلا با ما بد هستند و فحشمون میدهند. ۳۰٪ پایین جامعه رو می خریم. میمونه ۴۰٪ وسط. اینها رو هم مکتب ایرانی میاریمو ۲۰٪ رو می گیریم. حالا ۵۰٪ جامعه را داریم وکافیست» مسعود بهنود به نشانه تایید سر تکان می دهد. و هر دو به این گفتار باور دارند.
باور کنید دردآورد تر از این تحلیل ندیده بودم! حرف من این نیست که مردم شرکت نمی کنند. مطمئنا بعضی ها ها هستند که همیشه شرکت می کردند، الان هم می کنند. اما اینجور تقسیم بندی کاری به این سادگی نیست. مسعود بهنود بر این باور است با دعوت از گوگوش و علی دایی دوباره همه مردم مشتاقانه به پای صندوقهای رای خواهند رفت. و کاری به کار آزادی بیان و چه و چه نداند. عینا اتفاقی که در همه جای دنیا می افتد. از طرفی هم عقیده دارد که خامنه ای در حال عشوه آمدن برای اصلاح طلبان است که بیایند و در انتخابات شرکت کنند. تا تنور انتخابات داغ شود.
اولا باید گفت مسعود جان، اگه این شیوه جواب می داد و بنا بر گفته تو همه جای دنیا همین الان این شکلیه، پس چرا این ور دنیایی ها روزنامه آزاد دارند؟ پس چرا حکومت استبدادی ندارند؟ پس چرا رای مردم براشون اهمیت داره؟ وگرنه که حکومت رو تبدیل می کردند به دیکتاتوری رقاص خانه ای. استناد به جمله ای از خامنه ای مضمون بر اینکه باید عدل رو نسبت به آدمهای مخالف و خوب افزایش بدهیم چرا باید ترجمه به عشوه گری بشود؟ مگر در این ۲ سال چند کار مثبت دیده ای؟ چه رغبتی عملی از جانب حکومت برای آدم دانستن مردم دیده ای؟ دو هفته از جریان سحابی ها نگذشته است جناب مسعود خان.
بعدش هم به نظر من دیگر انتخابات در این کشور مفهوم گذشته رو نخواهد داشت. حکومت دیگر پی کسب مشروعیت نیست. تعریف مشروعیت تغییر کرده و نیازی هم به وجود مردم پای صندوقهای رای ندارد. مشکل دعوای درونیست نه برونی و مردمی!
بر فرض اینکه گوگوش بیاید و کاندید شود، من نوعی که قبلا رای داده ام و حسابم نکرده اند چرا باید دوباره مطابق با همان سیستم دوباره رای بدهم؟ آیا سیستم رای گیری متفاوت شده است؟ مگر تعداد کسانی که به موسوی یا کروبی رای داده بودند کم هستند؟ آیا آمار رای انتخاباتی که ساعت ۱۰ شب آن کیهان تیتر ۲۴ میلیونی می زند و از عصر ستادهای رای گیری را قرق می کنند را قبول می کنید که چنین بی تاب نظریه رقاص منشانه می دهید. به نظر می رسد سیاست اسفندیار رحیم مشایی بیشتر از اینکه در ایران نفوذ داشته در مسعود بهنود در لندن نفوذ کرده است.
Behnoud
Unless
Screener

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

خواب ابریشم

امروز به تنها چیزی که فکر نمی کردم تماشای یک فیلم بود. هرچند کوتاه. اما وقتی به این فیلم رسیدم دیگر عنان از کف رفته دیدم و تا آخرش رو نگاه کردم. خیلی جاها بغض کردم و خیلی جاها لذت بردم. فیلم مجموعه ای از امید، نا امیدی، خنده، شادی و خیلی چیزهای دیگست. برام واقعا جالب بود که دخترای ۱۶ ۱۷ ساله مسائل رو خیلی خوب درک می کنن و قادر به بیانشون هستند. حتی اونجاهایی هم که برای بیان دچار مشکلند، از کلماتی استفاده می کنند که شما رو خاطر جمع می کنه موضوع رو فهمیدند. چیزی که مطمئنم دخترهای نوجوان و جوان اروپایی حداقل قادر به انجامش نیستند.

کارگردان این فیلم خانم ناهید رضایی است و در اپیزود پایانی خودش در مورد فیلمش صحبت می کنه. خیلی دوست دارم راجع به قسمتمهای مختلف این فیلم صحبت کنم اما فکر می کنم اگر قسمت ها رو یکی یکی بگم از جالبیه فیلم کم کردم. اما حتما در آینده پستی راجع به این موضوع خواهم نوشت. فیلم ۴۰ دقیقه ای و ساخته سال ۲۰۰۳ است. چیزای زیادی شاید تاحالا تغییر کرده باشه اما خیلی چیزها هم تغییری نکردند. امیدوارم از دیدن فیلم لذت ببرید و بنا به گفته خانم رضایی کمک کنید که فیلم بیشتر نمایش داده بشه.

قسمت اول



قسمت دوم



قسمت سوم



قسمت چهارم