۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

خواب در آتش

تکیه زده بود بر صندلی چوبی مندرسش. گهواره وار تکانش می داد تا با صدای شیرین جیرجیرش ترانه ای زمزمه کند. ابروان جو گندمیش را آرام صاف می کرد و به گذشته خیره بود. کتابهایش به مرور در ذهنش ورق می خوردند. تصاویرشان انگار از همیشه همیشگی تر می شدند. سیاه و سفید با کنتراست بالا. وسط جنگل. قانون شکن نبود. قانونگذار را به تنگ آورده بود. آنان تناب دار خویش را با دار زدن او می جستند.
Were
Bbafnd

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر